زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

طالقان

 

هفته پیش سه روز رفتیم طالقان شهر پدری مامانم اینا یعنی به نظر من یکی از بهترین و زیباترین جاذبه های طبیعی رو داره هواش همیشه عالیییییییییییییییییییییییییییی طبیعت سبز همه جور درخت میرهای رو میتونی پیدا کنی وخدت بری بچینی البته فقط ار اون درختهایی که وسط راه هستن ها نه اونهایی که داخل باغ کسی هستن بالاخص گردوششششششششش که عالیه گردوی طالقان چون چرب و پر هستن ماهم تا دلتون بخواد گردو خوردیم و چیدیم یه جمع ۱۴ نفری بودیم ما و مامان اینا و خاله بزرگم اینا و دایی کوچیکه اینا واون خاله مجرده خیلی خیلی خوش گذشت هواس خنک ها شب ساعت ۶ سرد در حد بنز یعنی همه منجمد بودن الا من فقط شب اول چون لحافم با خالم مشترک بود یخ کردم ولی از شب بعدش تکلیفمو روشن کردم دیگه سردم نشد در کل خیلی خوش گذشت روز اول تا رسیدیم بکوب مشغول کار شدیم آخه از زمانیکه مادرجون به رحمت الهی رفت یکی دوبار مامان و خالم بیشتر نرفته بودن اون هم در حد یک روز نه بیشتر ولی از زمانیکه آقاجون رفت دیگه هیشکی نرفته بود یعنی خونه افتضاح بود دیگه تا عصری همه کارا انجام شد هرکی مشغول یه کاری شد مامان که کلا مسئول آشپزخونه و غذا و اینا بود دستش درد نکنه میدونم کهحسابی پدر پاهاش در اومد تا دوروز بعدش هم که اومدیم تهران  افتاد از پا درد اما یه کاری کرد که همه چی عالی بود آقای عزیز هم خیلی زحمت کشید باغ و وجین کرد کلی گردو چیدیم با هم میرفتیم تو باغ کلی آلبالو خوردیم  و فندق آخه این باغ طوریه که خونه اولشه باغ امتدادش هست خیلی خوشگله انواع و اقسام میوه ها از گلابی بگیر که معرکست من هیچ جا گلابی به شیری و خوشمزه گی گلابی اونجا نخوردم تا سیبهای ترش سبز و گیلاس و آلبالو و آلو و فندق و گردو و توت و زرد آلو البته فقط آلبالو و گردو و سیب و گلابی و فندقش مونده بود روز بهدش بغیر از مامان و خالم و شوهرش همگی رفتیم تا دربند طالقان که بی نهایت زیباست یعنی از دل کوه و طبیعت بکر رد میشی تا میرسی به یه جایی که بین دو تا کوهه وسطش یه آبشار دو طبقه خیلی خوشگله کلی عکش انداختیم محد که رفت وسط آبشار وایساد آقا دو عدد سگ از همون لحظه ورودمون به طالقون تا لحظه خروجمون با ما بودن یعنی یه لحظه از ما دور نمیشدن حتی وقتی ما تو خونه بودیم اینا جلوی در دراز میکشیدن تازه روزهای بعدش بچه اشونم آورده بودن آقای عزیز که هرچی میخورد میبرد به اونها هم میدیداد یه نصفه جعبه بیسکوئیت رو داد به سگا اونقده با آقای عزیز دوست جون شده بودن که من داشت حسودیم میشد 

این سگ مادهه تا خود دربند که یه مسافت خیلی زیادی بود تا خونمو با ما اومد  و برگشت فقط حیونکی هرجا آب میدید میرفت دستاشو میزاشت تو آب آخیییییییییییییییییی 

جای همگی سبز مامان اینا بادمجون تو باغ کبابی کردن یه یرزا قاسمی دادن بهمون که خیلی توپ بود. منو آقای عزیز از صبحش میرفتیم تو باغ سراغ چیدن از درختا و وجین باغ  کلی انرژی مثبت بود ولی کلا موبایلا اونجا بلااستفاده بود چون کلا آنتن دهی زیر صفر بود اونم چی فقط توی یه نفطه از گوشه بالکن که باید دولا میشدی تا کمر رو به باغ اونجا یه دونه آنت میداد این کشف بزرگم دختر خالم برای اینکه با نامزدش صحبت کنه با همکاری محمد کشفش کردن یعنی یعنی ها 

کلا بساط ورق و دبلنا به راه بود یه بازی جدیدی هم به اسم قاشق یادگرفتیم از یچه های داییم که خیلی جالب بود یعنی من میترکیدم از خنده از دست بقیه یعنی تا به خودم میومدم میدیم همه سرا رو به پایین واسه برداشتن قاشق باستنهای محترم میرفت هوا فک کن یه هویی ۱۱ نفر رو اینجوری ببینی که گرد دو ر هم میشستن من میترکیدم از خنده یه شبم از این دبلنا بازی کردن اونقدر خندیدیم که خاله بزرگم عصبانی شده بود میگفت الان روده هاتون میترکه بسه دیگه 

 

عصر روز دوم رفتیم روستای جوستان که یه امامزاده داری که گویا فرزند اما سجاد (ع) بودن اونقده ضریحش قشنگ بود اونقدر روحانی بود و کوچیک اصلا هم جای زن ومرد جدا نبدو خیلی هم همه باکلاس میومدن زیارت میکردن میرفتن خیلی حال خوبی اونجا بهمون دست داد که من هم یه نذری کردم که اگه خدای مهربان بخواد با توسل به اون امامزاده شریف نذرم و گرفتم باید برم اونجا ادا کنم. 

پنیر طالقان خیلی خیلی خوشمزه هست عصر روزی که میخواستیم برگردیم همگی رفتیم خرید پنیر و لبنیاتی که میخواستیم خریدیم که هم سالمه هم خیلی با کیفیت و خوشمزه هست. 

خولاصه همه چی عالی بود خیلی بهمون چسبید حسابیییییییییییییییی

نظرات 6 + ارسال نظر
وبلاگ حقوق دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ http://hoqooqi.blogsky.com

طالقان جای بی نظیریه !‌
باغ های لات و ...

من رفتم ! حدودا ۲۰ کیلومتر بعد سد ....

امیدوارم همیشه تو خوشی ها باشین

ماه کوچک دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ق.ظ http://littlemoon.loxblog.com

سلام دوستم ...
اینطوری که شما تعریف کردی... دل ما هم حسابی ضعف کرد که برویم وببینیم...

خانوم خانوما دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 01:55 ب.ظ

همیشه به خوشی خانومی ایشالله همیشه بهتون خوش بگذره . خیلی دلم برات تنگ شده سمیه یه روز پاشو با ‌آقای عزیز بیا خونه ما

ندا دوشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 04:47 ب.ظ

میشه این بازی قاشق رو واسه من توضیح لدی و اگه جند تا بازی دور همی خوب داری به من بگی ممنون میشم بگیییییییا یادت نره بازم مرسی

مریم و محسن پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:21 ق.ظ

عاشق روستام
وایییییییییییییییییییییییییییییییییییی چه حالی داده اون میرزاقاسمی

مهرداد دوشنبه 4 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 10:13 ق.ظ http://www.minavand.com

بسیار خوب بود ولی کاش هنگام نوشتن دقت بیشتری شود تا غلط تایپی کمتر بشه و خواننده به زحمت نیافته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد