در قسمتی از این کتاب ، نویسنده داستان به شدت مستاصل و خسته است . یک دعوای حقوقی طاقت فرسا با همسر سابقش دارد که تمام انرژی و توانش را تحلیل برده است . در سفری که به مناسبت معرفی یکی از کتابهایش به ایالت دیگری دارد با دوست شاد و بی خیالش همسفر می شود .
بعد از اینکه یک دل سیر برای همسفرش غرغر می کند و از زمین و زمان می نالد و از همان حرفهای خودمان که خدا هم من را فراموش کرده و دائم بد می آورم و ..... دوستش پیشنهاد می دهد دادخواستی برای خدا بنویسد . مشکلش را توضیح دهد و مستنداتش را برای خدا رو کند . دلائلی را که به مناسبت آنها فکر می کند حق با اوست را کامل بنویسد و در آخر درخواست خود از خدا را به طور واضح بیان کند .
او نامه را می نویسد و دوستش به عنوان اولین شاهد پای این ورقه را امضا می کند . البته همانطور که دارد رانندگی می کند و سیگاری هم گوشه لبش است با خنده می گوید که آن را در خیالش امضا کرده است و بعد از او می خواهد در خیالش نام تمام کسانی را که فکر می کند پای این ورقه را امضا می کنند ببرد و از آنها بخواهد که از درخواستش نزد پروردگار حمایت کنند . معتقد است با این کار تمام انرژی مثبت آنان را جهت برآورده شدن آرزویش جمع می کند .
نویسنده داستان شروع می کند به ردیف کردن اسمها : پدر و مادرم ، خواهرم ، همسایه ام ، عمه ام ، دختر دائی ام و همسرش ، معلم دوران دبیرستانم .......
صدها امضا برای دادخواستش ردیف می کند و حتی از روح درگذشتگانش هم کمک می گیرد .
پس از ساعتی که از تقدیم خیالی دادخواستش با صدها امضا به پروردگار می گذرد ، تلفنش زنگ می زند . وکیلش است که با هیجان خبر می دهد همسر سابقش برگه رضایت را امضا کرده است ......
____________________________________________________________________
تمام اینها را نوشتم تا بگویم به خاطر سلامتی مادر فندق درخواستی برای خدا نوشته ام به این شرح :
پروردگار عزیز ، لطفا خودی نشان بده . دوست ما دوران بسیار سخت و بدی را پشت سر گذاشته است و به تازگی به آرامش رسیده است . و حالا مادرش بیمار شده و تمام شادی و آرامشش بابت فرزندی که تو عطایش کرده ای به باد رفته است .
این را درک می کنیم که بیماری ها و سختی ها مشیت و تقدیر تو هستند و حکمتت . و نیز می دانیم که از درک حکمت تو عاجز و ناتوانیم و به عبارت بهتر نباید در کار تو دخالت کنیم . اما خدای عزیزم ،
خواهش می کنیم که این بار را کوتاه بیایی . او مادر سه دختر جوان است و هنوز وظیفه اش را در قبالشان انجام نداده است . نوه اولش در راه است و خودش هم از بندگان خوب توست . عاجزانه درخواست می کنیم او را شفا ببخشی و آرامش را به این خانواده بازگردانی .
من ، نازنین ، یکی از بندگان تو که سالهاست در تنور پرلهیب تقدیرت در حال سوختنم به عنوان اولین درخواست کننده پای این برگه را امضا می کنم . با ذکر 14 صلوات به نیت سلامتی مادر ریحانه .
منتظر امضاهای شما هستم . اگر هم دوست داشتید لینک این درخواست را در وبتان قرار دهید تا به این ترتیب انرژیهای مثبت بیشتری را جذب کنیم .
نقل از وبلاگ نازنین عزیزم
http://undermyskin.persianblog.ir/
امضا
مرسی از لینکی که به این نوشته دادی به امید شفا برای بیماران
دخملی چطوره راستی ؟
سلام خانومی
نوشته خیلی قشنگی بود و من هم پایش رو امضا کردم و از خدا می خواهم که بهترین براشون پیش بیاد
سلام دوستم
توکل بر خدا.