زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

هفته ۳1

 الان که دارم به هفته شمار بارداریم نگاه میکنم باورم نمیشه که  31 امین هفته رو دارم میگذرونم 

یه موقعهایی تکونهای نی نی رو باورم نمیشه یعنی یه حس خیلی خیلی خاصی دارم اینکه خدای مهربان یه موجود زنده ای رو به نام انسان داره درونم میپرورونه برام شگفت انگیزترین مسئله زندگیم شده بهش خیلی خیلی دلبستم دوست دارم بدونم الان تو چه دنیایی چی رو حس میکنه  چی داره فکر میکنه کلا خیلی دوست دارم در مورد دنیای جنینی بیشتر بدونم

تقریبا نصف خریدای پرنسسم انجام شده تخت و کمدش رو هم آوردن و نصب کردن پرده اتاقش مونده و گهواره و کریر و چند تا خورده ریز در کل این خریدا خیلی خیلی لذت بخشه به احتمال زیاد جشن سیسمونی برون میگیریم آخه تمام اقوام درجه یک بشدت منتظرن دعوت شن جهت همین جشن

دیگه بیشتر از همه بابام خیلی بی طاقت شده برای نی نی  

الهی شکر تنها کلمه ای هست که این روزها خیلی خیلی به زبونم جاری میشه وقتی به تکونهای نی نی نگاه میکنم که یهویی شکمم میپره بالا خودم غرق در خنده و لذت میشم و درست همین موقع هست که از ته دلم میگم خدایا ای مهربانترین مهربانان شکرت به همه اونهایی که آرزوی داشتن نی نی رو دارن این نعمت رو بهشون ارزانی بدار الهی آمین و همه نی نی تو دلیها رو خودت حفظ کن الهی آمین 

الان تقریبا هر دو هفته یکبار چکاپ میشم خدا رو شکر اون مشکل پره اکلامپسی رو نداشتم الهی شکر اما قندم مرزه که باید رعایت کنم دیگه . دلم میخواد نی نی سالم و 3500 کیلویی داشته باشم خیلی دوست دارم  نی نی اول سالم باشه بعد هم توپولی باشه ای جانممممممممممممممممم انشاالله همه نی نی ها و پرنسسس ما هم همینطور

احتمالا تا نیمه تیرماه میام اداره بقیش رو دیگه نه تو خونه استراحت میکنم آخه کم کم داره سخت میشه برام بویژه گرما بشدت منو اذیت میکنه

دیروز با مامان رفته بودیم هایپر ست شیشه شیر و خورده ریزای نی نی رو بگیریم یه لباس جینگول مستون که سفیده حریر و مروارید دوزی شده دو بندی یعنی دلت میره ها ببینیش گرفتیم بعد که آوردیم پای صندوق صندوقداره میگه واییییییییییییی چه عروسی بشه این خانوم کوچولو بسلامتی باشه انشاالله یعنی این لباس رو میخوای قورتش بدی از بس نازه

خلاصه که این شبا میشینیم با آقای عزیز به حرکات نی نی نگاه میکنیم اما یه چیزه شگفت آوره اینکه هر وقت آقای عزیز دستشو میزاره رو شکمم پرنسس ما که تا اون لحظه در حال بالا پایین شدن بود چنان آروم میشه که اصلا انگار نه انگار من احساس میکنم گرمای دست آقای عزیز رو کاملا میشناسه و باهاش خو گرفته  اییییی جانم عسلمممممممممممممممممممممممممم

هر روز میرم در کمدش رو باز میکنم و یه دل سیر وسایلاشو نگاه میکنم. خدایا به همه اونهایی که آرزو ی این لحظات رو دارن بچشون این لذتها رو الهی آمین.

 این پنج روز تعطیلی حسابی چسبید ما که فقط یکی دوبار رفتیم خرید همین چون آقای عزیز کار داشت همش خونه بودیم امسال روز پدر دیدن دایی بزرگ هم رفتیم آخه دیگه جای آقاجون رو داره برامون ولی چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که مامان د دست برادرش رو بوسید داییم هم پیشونی مامان رو بوسید یعنی انگار واقعا پدر و دختر بودن بغضم گرفته بود شدید خیلی اوقات کمبود آقاجون احساس میشه خیلی اوقات خدای مهربان همه درگذشتگان رو قرین رحمتت کن

الهی آمین


خدایا بخاطر تمامی خوبیهات و مهربانیهات و آرامشی که بهمون میدی و دادی شکرت تو بزرگترینی و ما هیچ کسی رو غیر از وجود یکیتایت نداریم الهی دست ما را رها مکن  که تنها حامی ما هستی

خدایم بخاطر همه خوبیهایت شکر بخاطر تمام نعماتی که میدی  و ما نمیبینیم و گاه بخاطر جهالتمون ناشکریش هم میکنیم شکرت 

الهی شکر

نظرات 3 + ارسال نظر
جودی آبوت سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:14 ب.ظ http://joudi-aabot.blogsky.com

وای عزیزم ! خیلی خیلی خیلی برات خوشحالم . نی نی ات به سلامت و شادی ات مستدام :)
برای خودم هم این روزها رو آرزو می کنم :(

نشمیل سه‌شنبه 16 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:21 ب.ظ

کجایی دختر نگرانت بودم خوشحالم که خوبی و مشغول خرید واسه عزیز جون تو دلی

مریم و محسن چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:25 ب.ظ

الاهی بگردم
دقیقا می فهمم چی می گی در مورد تکونا
منم دوست دارم بدون الان در چه وضعیتی چه فکری می کنه

کلا عاشق تکوناشم
الاهی قسمت همه بشه

ببینم این پرنسس شما اسم نداره احیانا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد