زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

یک سالگی فرشته خونمون


خدایا هزاران هزاران مرتبه شکرت را هم که بگویم کمه که چنین موهبتی رو قسمت ما کردی

خدایا زیباترین هدیه زندگی من وجود پریای فشنگه که حتی بو کردنش هم برام عشقه


فرشته اسمونی خونه ما یک سالگیت مبارک باشه عزیز دلم هنوز باورم نمیشه که 365 روز رو باتو بودم با تو بیدار شدم با تو نفس کشیدم با تو دیدم باتو گریه کردم هر بار که پای تو لغزید قلب من تو سینه از تپش ایستاد هر بار که تو دیدگانت اشک آلود شد نفس من تو گلوم قطع شد گل قشنگم زیباتریین سال زندگیم رو گذروندم و اصلا باورم نمیشه که یک سال گذشت

عزیز دلم برای همه فرشته های آسمونی مثل خودت و وجود نازنین خودت سلامتی و لب پر از خنده و شادمانی میخوام از خدای مهربانی که هر خواستی رو باید از وجود رحمن و رحیم خودش خواست

پروردگارم با تو هستم با تویی که هر لحظه هم شکرت کنم کافی نیست خدایا من یک مادرم مادری که زمهربانیت زیبنده نام مادریش کردی میخوام بهت اینجا التماس کنم که هیچ پدر و مادری رو با بچه اش نیازما و دل همه پدر و مادرا رو به سلامتی و شادمانی فرزنداشون شاد کن خدایا من فقط و فقط امیدم تو این دنیا به رحمنی خودته خدایا همه بچه های دنیا و و پریای خودم رو به خودت میسپارم و سلامتیشون روو از خودت میخوام آمین


به خاطر اینکه تولد پریا مقارن شب 19 ماه مبارک رمضان بود فقظ به کیک تولد گرفتیم و با مامان و بابا و خاله ناهید که خونه مامان اینا بود خوردیم به احترام مولامون حتی شمع هم دلم نیومد براش روشن کنم کما اینکه باباش برراش کلی جینگیل مستون گرفته بود اما جشن تولدش رو بعد از ماه مبارک انشاالله برگزار میکنیم


گل قشنگ زندگیمون لبت خندان و دلت شاد و سرت سلامت عمرت با عزت و به بلندای تاریخ باد


پریای قشنگم تولدت مبارک



                                                                                                                            مامان سمیه



سلام

من تا حالا توی هیچ وبلاگی، غیر از وبلاگ خودم ننوشتم. اما چون دختر کوچولوی ما یکساله شده، مامان سمیه تصمیم گرفت که توی این پست، "بابایی مهدی" هم مطلبی بنویسه و این شد که نوشته‌های من را هم می‌خونید!. همیشه، منظورم از سال‌ها قبل شاید 10 سال قبل‌تر، همیشه خودمو تصور می‌کردم با یک "خانواده کوچیک و جمع و جور که توی اون خانواده، من بابای یک دختر کوچولو" هستم. این روزها که به پریا نگاه می‌کنم خودمو مقایسه می‌کنم با اونی که سال‌ها توی ذهنم نقش بسته بود و آرزوی اون را داشتم. خب من همیشه دوست داشتم بچه اولمون دختر باشه. و حالا ما "پریا" را داریم. دختری که به زندگی ما معنای بی‌نظیری بخشیده و قطعا آرزوی هر پدر و مادری هست که بچشون سالم و صحیح، روشنایی بخش زندگیشون باشه و من همیشه از این بابت خدا را شکر می‌کنم. 

دختر کوچولو و دوست‌داشتنی ما، تولدت مبارک و انشالله 120 ساله بشی و این را بدون که "من و مامان، برات کلی آرزوهای خوب داریم"   :)