اينستا گرام

سلام دوستان😍😍😍

ادرس جديد ما در اينستا گرام

arian86artin91

آرين و ماماني و آرتين

با كلي عكس و خاطره به روز ميشيم😍😍😍

https://instagram.com/p/BPEs-O7D_RW/

آرین و آرتین

سلام دوستان 

ممنون از کامنت های پر مهرتون انشالله هر جا که هستید همگی خوشبخت و موفق و شاداب باشید

دوستان زیادی در مورد آرین پرسیده بودن اونم خوبه ممنونم فقط فرصت عکس گرفتن نیست چند روز پیش که رفتم آرتین رو از مهد بیارم تو حیاط خونه صبر کردیم آرین هم اومد چند تا عکس  ازشون گرفتم که براتون بزارم 

 اینم آرین 8 ساله ما و آرتین سه ساله  

       

اینم دو تا داداش مهربون که خیلی دوستای خوبی برای هم هستن 

       

آبان 94

سلام دوستان و خوانندگان عزیز

زندگی در جریانه و خدا رو شکر همه چی آرومه

بعد مدتها سری به اینجا زدم و گفتم یه چند تایی عکس بزارم تا دوستانی که ما رو از یاد نبردن آرتین 3ساله ما رو ببینن             

                      

  آرتین کوچولوی من دیگه مرد شده  اینجا هم تیپ زده رفته مهدکودک تا در جشن پاییزه با دوستاش عکس های یادگاری بگیرن    پسرک قشنگم خیلی دوستت دارم 

                

                 

   

همه چی آرومه من چقدر خوشحالم

سلاااااااااام دوستان گلم خوبین خوشین سلامتین؟ خدا رو شکر 

منم خوبم و در خلوت و آرامش خونه صفا میکنم تو این مدتی که ننوشتم اتفاقات زیادی افتاد آرین کلاس اول رو با موفقیت پشت سر گذاشت و باسواد شد! آرتین گلم مهدکودکی شده و سه چهار روزی هست که میره و مهدش رو خیلی دوست داره نزدیک خونمون مهد بین المللی ستارگان ثبت نامش کردم با تعریفاتی که از دوستانم شنیده بودم و رفتم و از نزدیک با کادر منضبط و بسیار خوبشون آشنا شدم و تصمیم گرفتیم گل پسر رو بزاریم مهد دو زبانه  تا انگلیسی هم یاد بگیره! خیلی خیلی از نظر زبان انگلیسی مهد قوی هست و همه مربی هاشون نیتیو هستن و خیلی خوشحالم 

 

                     

 

بچه ها که کیف میکنن آدم خودش بیشتر لذت میبره الان که خونه ام و آرامش دارم بیشتر به خاطر اینه که احساس خوبی دارم پسر کوچولوم اونجا بهش خوش میگذره و کلی چیز یاد میگیره 

                 

آرین هم از طرف مدرسشون یه کلاس تهرانگردی بود که ثبت نام کردم تا در کنار دوستانش باشه و خوش بگذرونه یه مدت شنا نرفت و تصمیم گرفتم انشالله از همین هفته شنا رو هم ببرمش از وقتی شنا رفت کلا هیکلش عوض شد و کمی هم تپلی شده!عزززیز دلم اسمش رو گذاشتم تپلم:-* چون بچگیش لاغر بود الان تپل شده خیلی بهش میاد.

و اما تو این مدت مسافرتی داشتیم به جزیره زیبای کیش و خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا در کنار دریای نیلگون خلیج فارس و تفریحات آبی و شنا و موتور سواری و اسکوتر بازی خیلی خیلی چسبید

16 خرداد ماه هم آرتین من سه ساله شد و یه تولد خودمونی باب اسفنجی به همراه خانواده خودم و مازیار براش گرفتیم و حسابی به بچه ها خوش گذشت

                  

فعلا همینا! تو پستهای بعدی سعی میکنم کمی مفصلتر توضیح بدم ممنونم از محبتتون

خواب بلاگفايي

سلااااام

احوال دوستان گلم؟!

چقدر تو اين مدتي كه بدون هيچ اطلاع رساني دسترسي به اينجا نداشتم سخت بود از ١٦ ارديبهشت بلاگفا به صورت ناگهاني خراب شد!!! تا يكي دو روز پيش بلاگفا كاش قبل خرابي يه اطلاعي ميدا ي تا ما يه كاري ميكرديم واقعا متاسفم براتون

و اما خيلي از پستها و كامنتها حذف شده و اصلا خوشايند نيست

باز خوبه وبلاگ من سرجاشه وبلاگ مازيار كلا حذف شده از بلاگفا نميتونه وارد بشه ميگه وبلاگي با اين اسم كاربري وجود ندارد😱انشالله وبلاگ جديدي درست خواهيم كرد ميدونم خيلي هاتون سوال داشتين و تو اين مدت نتونستين وارد وبلاگ بشين ولي سعي خودمون رو ميكنيم تا هر چه زودتر جاي ديگري رو براي اينكار در نظر بگيريم

انشالله با پستهاي خوب خدمت خواهم رسيد

نماز روزه هاتون قبول باشه

دوستون دارم 

شمال

سلام دوستان گلم 

خوبین خوشین ؟ 

خیلی حرفها برای گفتن دارم ولی وقتی تمرکز دارم برا نوشتن وقت ندارم یعنی همون موقع آرتین بهم احتیاج داره و نمیشه پشت کامپیوتر بشینم وقتی هم آزادم هیچ چی یادم نمیاد بنویسم 

              

خلاصه که اینروزها درگیری فکری خیلی زیاد دارم بزرگ کردن دو تا بچه و برآورده کردن تمام احتیاجاتشون خیلی سخته تربیت کردنشون همه و همه حوصله فراوانی میخواد.

                

با همه سختیها وقتی آرتین رو بغل میکنم و بوش میکنم مثل اینه که کل دنیا رو دارم خدا رو از این بایت شکر میکنم.

                   

کمی با آرین سر تمریناتش مشکل داریم ولی در کل بهش حق میدم واقعا مدرسه 7 تا 2:30 بعد از ظهر خسته کننده هست.واین مساله کمی باعث دلخوری بینمون میشه

                    

تمرین گیتار هم بهش اضافه شده و مربی هر هفته کلی آهنگ میده که تمرین کنیم ولی همش رو نمیرسیم ولی سعی مون رو میکنیم.

                 

هفته آخر فروردین قبل از این که عمو بابک و خانمش برگردن استرالیا با هم شمال رفتیم رامسر ویلا گرفتیم و دور همی تو هوای بارونی لذت بخش بود

                   

                                                           عمو بابک و بچه ها 

 به پیشنهاد فرشته جون رستوران خاور خانم رو رفتیم که خیلی عالی بود و خیلی خوش گذشت غذاهای محلی شمال واقعا لذیذ بود چقدرم ماشالله شلوغ بود رستورانی که خاور خانم از یه جای خیلی کوچیک شروع کرده و الان خیلی موفق بوده وخیلی مشتری داشت و صف طویلی داشت برای سفارش غذا.

                    

این هفته هم جمعه و شنبه تعطیلی رو هتل هایت چالوس بودیم و در کنار خانواده 4 نفریمون واقعا لذت بردیم و خوش گذشت آرامش هتل و دریا عالی بود فروشگاه های رو یه سر رفتیم از ایران کتان برا بچه ها خرید کردم تله کابین و سورتمه هم سوار شدیم و خوش گذشت 

                  

جاده کلار دشت عباس آباد بی نظیر بود درختان جنگلی جاده رو عین تونل کرده بود و تابهای بلندی داشت که از درختان طناب آویزون کرده بودن چقدر کیف کردیم وقتی سوار شدیم     

                 

 

پ.ن : عکسهای با کاپشن و لباس گرم مال مسافرت آخر فروردینه همراه عمو اینا عکسهای تابستانی مال همین هفته اخیر!

 

بهار بازم بیاد عشق و بیارش

سلاااااااااام دوستان گلم خوبین خوشین؟

من اومدم  همه مون خوبیم خدا رو شکر 

پیاده روی 4 ساعته دیروز با مامی جونم زیر نم نم بارون منو سرحال آورده تا بیام و چند خطی بنویسم  من و مامانم و آرین و آرتین در کالسکه از میرداماد تا شیخ بهایی موسیقی پارس پیاده رفتیم و آرین رو گذاشتیم کلاس سولفژ و تو پارک با آرتین بازی کردیم .کلاس که تمام شد تا ونک قدم زنان رفتیم و آرین خسته رو تو مطب تحویل بابایی دادیم و با مامانم ادامه پیاده روی تا پارک ساعی و تو راه مغازه های مانتو فروشی رو نگاه کردیم مینیاتور رو هم رفتیم چیز خاصی ندیدم با تعاریفی که شنیده بودم ادامه راه رو با اتوبوس رفتیم تا مطهری و کتاب گیتار الکتریک رو از خیابان لارستان خریدیم و برگشتیم. در هوای بارانی و بهاری بوی چوب درختان و بوی عطر گلها کنار مامی جون واقعا لذت بخش بود... 

گلهای پشت پنجره خونمون رو خیلی دوست دارم

                   

و اما تعطیلات خود را چگونه گذرانده اید ؟!

امسال عید تهران بودیم مازیار چند شب کشیک و چند شب آنکال بود ترجیح دادیم تهران باشیم و در دسترس تا مشکلی پیش نیاد تهران در نوروز واقعا زیبا بود هر روز هوای بارانی و لطیف بدون ترافیک و بوهای خوب لذت بخش بود.

                    

شب سال تحویل در کنار خانواده سبزی پلو با ماهی خوردیم و کلی کادو رد و بدل کردیم یک روز با بچه ها رفتیم برج میلاد یک روز کاخ سعد آباد یک روز پارک ملت یک روز پارک آب و آتش و پل زیبایش یک روز ناهار خونه عموی مازیار و یکروز خونه عمه مازیار دور همی های خوبی بود و خوش گذشت چند بار کرج رفتیم دیدن مامان شهین و بابا جون...13 بدر رو هم در کنار عمه ها و مادر بزرگ من گذروندیم و روزهای خوبی بود و خدا رو شکر خوش گذشت و استراحت کردیم.

               

                                                            برج میلاد آرین و عمو نوروز

                             

                                                            کاخ سعد آباد

                   

                                                          خونه عموی مازیار

                  

                                                                پارک ملت

                   

آرین و کاریکاتورش که بالای برج براش کشیدن

بعد از عید آرین رو کلاس ساز تخصصی که انتخابش گیتار الکتریک شد ثبت نام کردم و یک روز به همراه بابایی سازی رو که مربی پیشنهاد کرده بود رفتیم و خریداری کردیم گیتار الکتریک مارک "گودین سیشن " ساز سنگینیه و حمل و نقلش توسط پسرک کمی دشوار!

                    

آرین خیلی ذوق زده شده و با مضرابهای ساز بیشتر از خود ساز کیف میکند جلسه اول با استاد مقدمات رو گذاشتن کنار و رفتن سر اصل مطلب و 6 تا نت و جاش رو یاد گرفت و قرار شد اگر خوب تمرین کنه! مربی ترم اول 30 تا آهنگ بهش یاد بده هر روز گیتارش رو میگیره دستش و تو خونه راه میره یا اینکه میزاره تو کیفش و میندازه رو کولش!عزیزم انشالله که موفق باشی

                   

تربیت بچه ها کار سختیه و واقعا بعضی وقتها کم میارم و اذیت میشم زمانی که با آرتین تنهام رابطه مون خوبه ولی وقتی آرین از مدرسه میرسه جریان 180 درجه فرق میکنه و کافیه حواسم بهشون نباشه و با خودم سرگرم کاری بشم زمین و زمان رو بهم میریزن!!! بازی میکنن دعواشون میشه اووووووووووف منم کم میارم و داد میزنم! بعدشم از دست خودم ناراحت ! خلاصه که جریاناتی داریم با هم 

                   

با آرین سر نوشتن هاش و دیکته هاش با آرتین سر خرابکاریهاش کلی جریانات داریم که خارج از حوصله اینجاست

آرتین نگو بلا بگووووووووو!!! اوف شیطونک کوچولوی من خیلی بلا شده و به آرین زووووووور میگه چجوری!!!جمله معروفش اینه:" آرین اگه این کار رو نکنی گریه میکنم هااااا " و حرفش رو به کرسی مینشونه ولی در کل خیلی پسر دوستداشتنیه کاملا دوس داره کارهاش رو مستقل انجام بده غذاشو خودش میخوره برا خودش لقمه میگیره جوراب و شلوارش رو خودش میپوشه شعر ها رو خیلی خوب حفظ میکنه آهنگ های تلویزیون رو همراهی میکنه و ...

 مشغولیت دیگه آرین تو روزهای تعطیلات عید بازی با لگو بود منم همراهیش میکردم و خیلی لذت بخش بود

 

 نتیجه زحمت

عمو بابک و فرشته جون از استرالیا اومدن و ایران هستن یکروز به ههراه مامان شهین و بابا جون مهمون خانه ما بودند و درخواست شیشلیک و آش دوغ مریم پز کردن که ما هم براشون آماده کردیم و این شد نتیجه کار من 

 

 اینم یه عکس دیگه از هفت سین امسال ما          

                     

انشالله سال جدید سال بسیااااااااااار خوبی باشه برای همتون دوستون داریم

عیدتان مبارک

سلام

سال نو همگی مباااااارک

انشالله سال جدید سال خوبی باشه برای همه

انشالله هر کسی هر آرزویی داره برآورده بشه

                     

 

 

آرین و پایان دوره ارف

سلام و ممنون از ابراز همدردیتون

امروز 18 اسفند 93 آخرین روز کلاس ارف آرین هست و فارغ اتحصیل میشه و چهارشنبه هم جشن فارغ التحصیلی براشون میگیرن و کنسرت دارن دوسال به سرعت برق و باد گذشت و خوب بود پسرم اوایل با ذوق و شوق در کلاس موسیقی شرکت میکرد ولی از وقتی مدرسه رفت خیلی براش سخت شده بود خسته و کوفته بعد از 7 ساعت کلاس درسی مدرسه به کلاس موسیقی بره با اینکه سخت بود ولی سعی کرد که با موفقیت دوره رو پشت سر بگذاره خدایاااا شکرت

ساز تخصصی هم تصمیم قطعیش رو گیتار الکتریکه و احتمال 99 در صد همین ساز رو ثبت نام میکنم انشالله که پسرم همیشه موفق باشی 

همراه با ساز تخصصی دو ترم هم سلفژ دارن که یادگیری تخصصی نت خوانی هست و کلاسها اجباری و رایگان میباشد.

آرین و دوستانش با کمک خانم معلم قراره تو کلاسشون با همکاری هم سفره هفت سین بچینن که هر کسی موظفه یه چیزی ببره ما دیروز رفتیم تجریش و سماق و خانم بزی خریدیم

 

                 

 آرین و آرتین جدیدا به پاساژ کوروش مخصوصا شهر بازیش خیلی علاقه مند شدند و به نظر منم خیلی خوبه بازیهاش تیکت زیاد میده و جایزه هاش هم خوبه و بچه ها رو مشتاق میکنه سری بعد هم دوباره برگردند و منم با دو تا پسر ها که میبرمشون و ذوق زده میشن همراه میشم و خوشحالیم دو چندان میشه و با هم لذت میبریم

                    

  

                  

آرین و شنتیا (از دوستان وبلاگی) و آرتین در مطب بابایی

                     

کهیر یا ویروس!

سلام دوستان خوبین خوشین

راستش هفته ای که گذشت هفته خوبی نبود استرس زیادی بهم وارد شد... آرتین کوچولوم بدنش شروع کرد به دونه زدن کم کم زیاد شد و همه جای بدنش رو گرفت شبیه کهیر بود شایدم خود کهیر بود! شایدم ویروس! یه شیرینی های مشهدی هست آرین خواست و منم خریدم مازیار سالها پیش وقتی از اون شیرینی ها میخورد دست و پاش حساسیت میداد و قرمز میشد... گفتم احتمالا آرتین هم رفته به باباش ولی مال آرتین شدید بود روز بعد تب کرد و بیحال هم شد گفتم نکنه اتفاقی بیفته و چیز دیگه ای باشه :-( دارو شروع کردیم اثر نکرد مازیار روز دوم بهش آمپول دگزا زد کمی بهتر شد حالا مفاصل دست و پاش ورم کرد هی میگفت دستم درد میکنه پام درد میکنه!یعنی اوضاع عمومیش وحشتناااااااااک بود تو دلم آشوب بود خیلی دلم براش میسوخت بردیم آزمایش گرفتیم ازش... خدا رو شکر آزمایشش سالم بود. شربت لوراتادین رو که اوایل اصلا نمیخورد حالا دیگه خودش میگفت دارو بده مامان به خوبی میخورد و خدا رو شکرررررررررر الان بهتر شده و خبری از کهیر های قرمز و تب و بیحالی نیست

                     

 خدایا هیچ بچه ای رو مریض نکن الهی آمین

پ.ن: دوستان اگر دوست داشتین میتونین لینک وبلاگ مازیار رو تو وبلاگ هاتون قرار بدین تا هر مادری سوالی داشت بتونن بپرسن ممنون از همکاری شما عزیزان

دربند و آبعلی

 

سلااااااااااااام دوستان گلم

ممنون از تبریکات پر از مهر و صمیمانه تون

امروز اومدم با چند تا عکس به درخواست دوستان عزیزم

هفته پیش و هفته پیشترش جمعه ها آبعلی و دربند رفتیم اولی برا اسکی کردن دومی کوهنوردی! همچین خانواده ورزشکاری هستیم ما

                      

خیلی عالی بود بچه ها خیلی دوست داشتن و لذت بردن آرین دفعه اول بود اسکی اومده بود ولی عااااااالی یاد گرفت و سورپرایزمون کرد با بابایی میرفتن بالا و سر میخوردن پایین

  

                   

آرتین هم آخرا دیگه خسته شده بود و یخ زده بود عزیززززززم ولی خوب ما رو همراهی کرد و چندین بار با بابایی رفتن بالا و سر خوردن

                  

اینجانب هم تمام سعیم رو کردم که زمین نخورم آروم آروم پله ای بالا میرفتم و سر میخوردم خیلی حال میداد خوش گذشت

                        

دربند هم عالی بود با تلسیژ رفتیم بالا از اونجا هم تا آبشار با بچه ها کوهپیمایی کردیم و خیلی شارژ شدیم برگشتنی هم پیاده برگشتیم!

                      

                    

                     

آرین ترم آخر موسیقی ارف رو داره پشت سر میزاره و تو ترم انتخاب ساز هستش! و خودش گیتار برقی و ویولن رو انتخاب کرده! ولی من نمیدونم چرا به صدای آرشه ویولن حساسیت دارم و سر درد میگیرم! ولی صدای سنتور و قانون و پیانو رو خیلی دوس دارم انتخاب ساز کار خیلی سختیه ببینیم چی میشه!

با پسری کلاسهای مختلف ساز رو امروز رفتیم و صدای ساز ها رو یکی یکی شنیدیم تا با عجله تصمیم گیری نکنیم! و اون سازی رو که واقعا علاقه داره و دوست داره انتخاب کنه

                  

                   

 

کارت ویزیت

 سلااااااااام خوبین دوستان

چقدر روزها زود میگذره! ای بابا قرار بود زودتر از اینها بیام بنویسم پست خوشمزه بزارم عکسها رو باید آپلود میکردم تنبلی کردم و اما به امید خدا مطب راه افتاد کارت ویزیت مازیار آماده شد دنبال طرح بودیم کار سختی بود ولی من انتخاب کردم و همسری هم موافقت کرد و خوشگل شده به نظرم ساده و شیک!نظر شما چیه؟!

                        

و اما پست خوشمزه بماند بعدا میزارم!

خبر خوب اینکه به زودی طرح پرسش و پاسخ بین مادران و دکتر فوق تخصص نوزادان خواهیم داشت تو سایت خودشون! ولی تا آماده شدن سایت اینجا پست ثابتی خواهم گذاشت تا مادران عزیز در مورد بچه های عزیزشون هر سوالی دارن از دکتر بپرسن و از نگرانی دربیان  

راستی یه چیزی شبکه جام جم خانه مهر هم هر وقتی دکتر صحبت میکنه میتونین صحبتهاش رو اونجا هم بشنوید

دوستان لطفا سوال خصوصی نپرسین که نمیتونم پاسخگو باشم!

سوال یکی از مادرا که خصوصی بود:

سلام مریم جون.خوبین عزیز؟یه زحمتی دارم اگه امکانش هست از آقای دکتر برامون می پرسین.مریم جون ما یه نوزاد نه ماهه داریم که اصلا پاهاشا رو زمین نمیزاره.و تازه یه کوچولو میشینه .پسرم هستش..قل هم نمیخوره .اطرافیان نگرانن.می خواستم بدونم بچه ها تا چه سنی جا دارن برای فعالیتهای جسمانی.و باید چه کرد ؟

پاسخ: دکتر گفتن اگر حال عمومیش خوبه و شل و ول نیست! حالا حالا ها وقت داره و جای هیچ نگرانی نیست!

 

راه اندازی مطب

سلام دوستان خوبین خوشین؟

ممنون از کامنتهای دلگرم کننده تون

روزهایی که گذشت کلی مطالب تو ذهنم بود که بنویسم عکس هم آماده کرده بودم ولی واقعا فرصت نشد که زودتر بیام و چند خطی بنویسم

و اما دهه اول بهمن چگونه گذشت؟!

سرمون خیلی خیلی شلوغ بود مازیار که صبح تا عصر بیمارستان بود و نمیرسید کارای مطب رو دنبال کنه من روزنامه همشهری بدست این بنگاه ان بنگاه در جستجوی مطب بودم خدا رو شکر دو سه روز اول اون چیزی که مدنظرمون بود رو پیدا کردیم و قرار داد رو بستیم!

بعد از اینکه قرار داد رو بستیم تازه فهمیدیم چقدر کار داریم از دوم بهمن تا امروز درگیر کارهاش بودیم مخصوصا من با آرتین همش اینور اونور میرفتیم تابلو سفارش دادیم تابلویی جوشکار نداشت دنبال جوشکار بودم تابلو رو نصب کنه دنبال میز صندلی و خلاصه تجهیزات مطب

یکروز کارگر گرفتم و اومد همه جا رو گردگیری و طی کشید میز و صندلی ها رو چیدیم با مازیار رفتیم جمهوری مقداری وسایل پزشکی و کارت ویزیت و سرنسخه سفارش دادیم تلویزیون خریدیم و خلاصه که خیلی درگیر بودیم و به امید خدا تقریبا تموم شد و انشالله اینهفته اگر بشه مازیار شروع به کار میکنه...

خبر های خوبی دارم انشالله به امید خدا هفته های بعد خدمتتون عرض میکنم.

پست بعدی یه پست خوشمزه خواهد بود

فعلا خدا نگهدار

 

این روزها

سلاااااام دوستان گلم خوبین خوشین؟

این روزها سرم خیلی شلوغه و وقت نمیشه لب تاب رو روشن کنم انقدر درگیر بچه ها و کارهامون هستم

ویزای انگلیس ریفیوز شد! و قسمت نبوده بریم لندن حتما مصلحتی توش بوده ! راستش خیلی به دلم نبود بریم فکر کنین وسط بهمن اونم لندن تو سرما با بچه ها چطوری میشد گشت! انشالله دفعه بعدی تو تابستون اپلای میکنیم مقاله!

و اما دوستانی که منتظر خبر های بد هستن و خیلی دوست ندارن از شادی ها بنویسم! با اینکه اصلا دوست ندارم از غم و غصه چیزی بنویسم ولی به خاطر دل اونا چند تایی رو مینویسم

هفته ای که گذشت مریض شدم اونم از نوع گلو دردش که تا حالا تو عمرم تجربه نکرده بودم مازیار گلوم رو نگاه کرد و گفت عفونت داره انتی بیوتیک داد خوردم اصلا خوب نشد هیچ! بدترم شدم طوری که سمت چپ گلوم کامل گرفته بود حتی آب هم نمیتونستم بخورم  واقعا وحشتناک بود ! بعد از خوردن چهار روز آزیتریمایسون مازیار نگاهی کرد و گفت داره آبسه میشه بریم متخصص گوش حلق بینی ! تصمیم گرفتیم برم دکتر گوش حلق بینی که خدای نکرده چیزی خاصی نبوده باشه! مازیار صبح مرخصی گرفت و با هم رفتیم درمانگاه بیمارستان کسری ! دکتر تا گلوم رو نگاه کرد گفت اوووووف چی شده دیر میومدن داشت آبسه میشد. که نیاز به جراحی داشت 6 تا آمپول وریدی سفتریاکسون نوشت برام با 4 تا جنتمایسن ! و گفت هیچ کدوم از این کپسول ها عمرا نمیتونستن این چرک رو خشک کنن! خلاصه سه روز صبح و شب آمپول ها رو از طریق سرم مازیار زحمتش رو برام کشید و زد ! باورم نمیشه هر آمپولی که میزدم یکمی راه گلوم باز میشد ششمی رو که زدم کامل راه گلوم باز شد با کمی درد خفیف که دوباره امروز رفتم دکتر و گفت عاااااااالی به این میگن درمان تهاجمی و خودشم خیلی خوشش اومده بود دکتر سن بالایی بود حدود 70 سالی داشت! سه تا پنی سیلین و سه تا امپول دیگه دوباره برام نوشت که هر 5 روز بزنمشون! خدا رو شکر بازم مشکل جدی نشد و کارم به اتاق عمل نکشید اخه گفته بود اگه امپول ها جواب نداد باید بستری بشی تا جراحی بشی و چرک رو بکشیم

و اما اتفاق بد دوم تعریفش بماند پست بعدی! اتفاقی که تو استانبول برامون افتاد و هر دفعه یادم میفته موهای تنم سیخ میشه و اصلا یادآوریش کلا دردناکه! گم شدن آرین تو متروی استانبول... خدا رو شکر پیداش کردیم

و اما اخرین خبر مهم و خوب اینکه دربدر دنبال مطب هستیم  انشالله تا چند روز آینده مطب مازیار عزیزم راه میفته و طبابتش رو شروع میکنه

بچه ها هم خوبن و دیگه آرتین جونم بزرگ شده و همبازی آرین شده و با هم بازی میکنن و میخندن و دعوا هم سر جای خودش هست

فعلا خدانگهدار

کنسرت مازیار

 سلام

پست قبلی مثلا ثبت موقت بود

نمیدونم چطور عمومی شده بود

بعدا کامل میکنم و میزارم


یکشنبه صبح حالم خوب نبود کمی دپرس بودم سایت ایران کنسرت رو همینجوری باز کردم ببینم کنسرت اگه هست برا این هفته بگیرم که دیدم کنسرت مازیار فلاحی خواننده ای که این روزها اهنگ هاشو گوش میدم و خیلی خوشم میاد امشب کنسرت داره و تمدید شده ! گفتم آخ جوووووون رفتم بلیط بخرم دیدم سه چهار تا جا بیشتر اون ته مه ها نمونده و گفتم بیخیال و نخریدم عصری مازیار اومد خونه و گفت سه تا بلیط بهمون داد! گفتم نکنه مازیار فلاحی؟! گفت آره گفتم هوراااااااااااااااا خیلی دلم میخواست ممنوووووون

 

                   

 

چند وقتیه یکی از بابای مریض های مازیار بلیط کنسرت وی آی پی ردیف اول بهمون میدن که امشب هم مازیار فلاحی رو بهمون داده بود... رفتیم و فوق العاده عالی بود و خوش گذشت و چون خیلی دلم همچین برنامه ای میخواست و اصلا نفهمیدم کی تموم شد و حس خوبی بهم دست داد خیلی خوشم میاد ازش هم صداش خوبه هم شخصیت آروم و متینی داره ممنوووووووونم از آقای... که بهمون بلیط دادن مخصوصا بلیط به موقع که دیگه چی بهتر از این

در آخر هم به یاد مرتضی پاشایی عزیز آهنگ "نگران منی" رو خوند و اشکمون رو در آورد خدا رحمتش کنه

                   

خداحافظی با دنیای وبلاگی

به پایان آمد این دفتر

حکایت همچنان باقیست!