یادش به خیر اونروزایی رو که دو سه روز درمیون یه پست جدید میزاشتم چقددررر انگیزه داشتم واسه اپ کردن زود به زود وبلاگم.. چقدر دوستایی که باهاشون لینک بودم و مدام از طریق وبلاگمون با هم در ارتباط بودیم ذوق داشتن و هممون منتطر پستای جدید همدیگه بودیم حیف که اون دوران تموم شد و اکثرا دیگه همون ماهی یه بارم اپ کنیم کلی هنر کردیم بگذریم..خوب بزارین یه کم از روزانه هام بگم
پریروز رفتم ارایشگاه ریشه موهامو و ابروهامو رنگ کردم خیلی قشنگ شد کلی خوشمان امد اخه چند وقتیه دوباره موهامو روشن کردم اینه که تا ریشش درمیاد باید زودی برم رنگ کنم چون خیلی زشت میشه ادم حس شلخته بودن بهش دست میده..کلا دقت کردین یه ارایشگاه رفتن معمولی چقدر تو تجدید روحیه موثره؟ پنجشنبه با همسری رفتیم سمت کن سولقون خیلی خوب بود خوش گذشت ..
امروز واسه نهار دو تا از دوستام و مامانشون و مامان خودمو دعوت کرده بودم که تا ساعت ۶ اینجا بودن خیلی خوب بود در کنارشون کلی گفتیمو خندیدیم غذا هم همون چیزایی که تو پست قبل گفته بودم درست کردم با این تفاوت که این دفعه از این شنسلای اماده نبود که فقط باید سرخ کرد بلکه کمی زرنگ شدم و خودم درست کردم با سینه های مرغی که همسری داده بود مخصوص شنسل برش زده بودن اخه این شنسلای اماده وقتی میمونه وقتی میخوای گرم کنی عین لاستیک میشه و خیلی بد مزه واسه همین ایندفعه خودم درست کردم کلی هم از غذاهام تعریف کردن و بنده رو دچار اعتماد به نفس کاذب کردن..
جدیدا دارم یه نقاشی میکشم که تصویر یه فرشته هستش اخ که چقدر دوسش دارم وقتی نگاهش میکنم دلم غنج میره انقدر که خوشکل شده تابلوم میتونم بگم از همه نقاشیهام بیشتر دوسش دارم و در اسرع وقت میدم قابش کنن...دلم یه خرید اساسی میخواد با اینکه کلی لباس و بوت نپوشیده دارم که هوا هم سرد نمیشه که بپوشمشون و دلی از عذا دربیارم اما کماکان دلم خرید میخواد به قول عسل خرید خونم اومده پایین اساسسیییی ولی از طرفی جدیدا یه کم خسیس شدم دلم نمیاد زیاد پول خرج کنم نمیدونم چرا مثلا چند بار شده میخواستم یه چیزی بخرم هی به خودم نهیب زدمو جلوی خودمو گرفتم واقعا نمیدونم چرا..دلم یه عطر لانکوم میخواد خیلیییییی..دلم سرما میخواد زمستون میخواد برف اساسی میخواد دلم یه پاییز درست حسابی میخواد دلم بارون میخواد ...
میگم از وقتی مهران* مدیری اومده تو قهوه تلخ چقدر این سریال باحالتر و با مزه تر شده کلا عاشق بازیه مهران*مدیریم حتی جملات ساده رو هم انقدر با ادا اطوارای خاص خودش بیا میکنه که ادم ریسه میره مخصوصا عاشق اون قسمتیش شدم که بلد الملکو دیده بودو داشت واسش غش و ضعف میکرد میگفت سبیلهات منو یاد مادربزرگم میاندازه کلا هرچی بابت ساخت این سریال گیرش اومده نوش جونش به نظر من کسی که خلاق باشه و کار متفاوتی بکنه و مردمو شاد کنه لیاقتش خیلی زیاده حتی بیشتر از چند میلیاردی که میگن ایشون سریالو فروخته ..
تا بعد...
+ نوشته شده در شنبه بیست و نهم آبان ۱۳۸۹ ساعت 20:23 توسط ملودی
|