سینما

هفته پیش با یکی از دوستهای دانیال رفتیم شهر بازی کورش که تبلیغ چند تا انیمیشن دیدم این هفته  با دانیال رفتیم که یکیش راببینیم

سانسی که رفتیم به فیلم جمشید و خورشید نزدیک بود خلاصه رفتیم و قسمت شیرین ماجرا فقط صندلی راحت سینما بود و بس خو پدر من مادر من مگه مجبوری انیمیشن بسازی بعد

میگن چرا شخصیت محبوب بچه ها شده  شحصیت کارتون های خارجی

 اخه ایران را چه به کارتون عاشقانه ساختن خلاصه که میگم وقت خودتون را هدر ندید فکر کنم من  هم دوباره برم به سراغ

تحریم بهتره 

بعدش هم رفتیم با دانیال باز شهر بازی  کلی بازی کردیم و برگشتیم خونه به قول دانیال یکی از بهترین روزهای عمرم بود

+ |نویسنده: ساناز |ساعت: 0:7 |تاریخ: جمعه هشتم اسفند ۱۳۹۳ |موضوع: |

                                                 بعد مدتها

دانیالم سلام

امروز سوم اسفند ماه 1393 وقتی به عکسهای قدیمی و نوشته های قدیمی وبلاگت نگاه میکردم پر شدم از حس های خوب امروز

اون پسر کوچولوی  اون سالها شده مرد بزرگ من که همیشه و همیشه کنارمه  دستهای کوچولو ش همیشه تو بهترین و درست

ترین موقع ها دور گردنمه  لبهای کوچیکش همیشه در زیبا ترین زمان ممکن بوسه را روی گونه هام میذاره

درسته گم شدیم تو هیاهوی درس و کلاس های مختلف ولی هنوزم یادمون نرفته بچگی کنیم با هم بخندیم و شاد باشیم

این روزها  درسته دیگه از هر  روزمون چندین عکس نداریم درسته که دیگه مثل قدیم همش در حال بازی نیستیم ولی سعی میکنم

قدر همه این لحظه ها را بدونم

پی نوشت :سعی میکنم از این به بعد هر چند کوتاه هر چند بی عکس ولی هر از چند گاهی به اینجا سر بزنم و برات چیزی

بنویسم

+ |نویسنده: ساناز |ساعت: 13:58 |تاریخ: یکشنبه سوم اسفند ۱۳۹۳ |موضوع: |