زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

هفته ۳۲ و عروسی

 

این هفته تو ۳۲ هفته هستم احتساب هفته هام رو یک هفته اشتباه کرده بودم اما هرچی زمان میگذره بیشتر احساس سنگینی میکنم حتی بلند شدن و نشستنم خیلی برام سخت شده تلاشم اینه که تا نیمه تیر ماه بیام اداره بعدش دیگه برم مرخصی انشاالله تا ببینیم خدای مهربان قدرتش رو بده بتونیم بیایم دوتاییمون هم من هم فرشته آسمونیم. 

پریروز عروسی دختر خالم بود خدای مهربان رو شکر خیلی خوش گذشت منکه بالاخره گشتم بین لباسام یه سارافون پیدا کردم که هنوز بارکدش روش بود آخه اصلا نپوشیده بودم کلی جینگولی بود کاملا تو اون گرد بودم خودم که کلی به خو.دم خندیدم ولی بالاخره از دست خرید لباس راحت شدمآخه اصلا دلم نمیومد برم کلی پول بدم که فقط و فقط یه شب بخوام استفاده کنم ظهرش رفتم آرایشگاه موهامو درست کردم کلی جینگولی شده بودم همه فکر میکردن موهام مصنوعیه خودمم خودمو آرایش کردم شب حتی آقای عزیز هم فکر میکرد موهام مصنوعیه( این دیگه از اون حرفا بودا) ولی تونستم یه خورده قر رو بریزم تا میشستم همه  از هر طرف سیل نصیحتاشون شروع میشد عمه هام خیلی جالب بودن تا نگاهشون میکردم هی میکفتن بشین دختر ما تا پامیشی دل تو دلمون نیست اما خوب طوری نمیرقصیدم که بچه اذیت بشه خودم حواسم بود  

نی نی هم الهی بگردم فکر کنم از سر و صدا و تکونای مامانش هنگ کرده بود تا ۱ شب تکون نمیخورد تو ابن عروسی با اینکه من تابلو بود که حامله هستم اما بازم خیلی ها فرداش تو پاتختی میگفتن وای ما دیشب تا بهمون نگفتن تو بارداری نمیدونستیم که انگار فقط توپولی شدی اصلا معلوم نیست یعنی من باید بزنم تو سر خودم چون انگار نی نی بجای وزن گرفتن مامانشو توپول کرده هییییییییییییییییییی روزگار 

شب از ساعت ۱۱:۳۰ تا ۱:۳۰ تو خونه مادر دومان بزن و بکوب بود دیگه من کم آوردم تقریبا از ۱۲ اومدم بیرون نشستم تو لابی بعد که عروس و دوماد و دست به دست کردن راهی خونشون کردن ماهم رفتیم خونه تا ۱۲ ظهر فردا بیهوش بودیم  

عروسمون خیلی خیلی ناز شده بود خیلی جیگر طلا شده بود آرایشش خیلی قشنگ و لایت آرایش شده بود اصلا غلیظ نبود خیلی هم بصورتش میومد در کل واقعا زیبا شده بود و من براشون و برای همه عروس دومادا آرزوی خوشبختی دارم تو تک تک لحظاتشون زیر سقف مشترک زندگیشون آمین یا رب العالمین. 

هنوز وقت نکردم برم بقیه وسایل نی نی رو بگیرم این مدته مشغول عروسی بودیم نمیشد اما دیگه باید برم تکمیلش کنم انشاالله 

پاهام خیلی ورم میکنه دستامم همینطور فردا وقت چکاپ دارم آخه هر دو هفته چکاپ میشم انشاالله فردا هم همه چی خوب باشه و نرمال برای همه مامانایی که نی نی تو دلی دارن هم همینطور باشه انشاالله 

 

خدایا به همه اونهایی که آرزوشو دارن که بچه دار بشن از اون فرشته های آسمونیت سالم و صالحش رو نصیبشون بفرما        الهی آمین 

خدایا همه نی نی تو دلیها رو خودن حفظ کن و سالم به آغوش خانوادشون بسپار همینطور مادرهاشون هم سلامت باشن نی نی ما رو هم خودت حفظ کن     الهی آمین 

هفته ۳1

 الان که دارم به هفته شمار بارداریم نگاه میکنم باورم نمیشه که  31 امین هفته رو دارم میگذرونم 

یه موقعهایی تکونهای نی نی رو باورم نمیشه یعنی یه حس خیلی خیلی خاصی دارم اینکه خدای مهربان یه موجود زنده ای رو به نام انسان داره درونم میپرورونه برام شگفت انگیزترین مسئله زندگیم شده بهش خیلی خیلی دلبستم دوست دارم بدونم الان تو چه دنیایی چی رو حس میکنه  چی داره فکر میکنه کلا خیلی دوست دارم در مورد دنیای جنینی بیشتر بدونم

تقریبا نصف خریدای پرنسسم انجام شده تخت و کمدش رو هم آوردن و نصب کردن پرده اتاقش مونده و گهواره و کریر و چند تا خورده ریز در کل این خریدا خیلی خیلی لذت بخشه به احتمال زیاد جشن سیسمونی برون میگیریم آخه تمام اقوام درجه یک بشدت منتظرن دعوت شن جهت همین جشن

دیگه بیشتر از همه بابام خیلی بی طاقت شده برای نی نی  

الهی شکر تنها کلمه ای هست که این روزها خیلی خیلی به زبونم جاری میشه وقتی به تکونهای نی نی نگاه میکنم که یهویی شکمم میپره بالا خودم غرق در خنده و لذت میشم و درست همین موقع هست که از ته دلم میگم خدایا ای مهربانترین مهربانان شکرت به همه اونهایی که آرزوی داشتن نی نی رو دارن این نعمت رو بهشون ارزانی بدار الهی آمین و همه نی نی تو دلیها رو خودت حفظ کن الهی آمین 

الان تقریبا هر دو هفته یکبار چکاپ میشم خدا رو شکر اون مشکل پره اکلامپسی رو نداشتم الهی شکر اما قندم مرزه که باید رعایت کنم دیگه . دلم میخواد نی نی سالم و 3500 کیلویی داشته باشم خیلی دوست دارم  نی نی اول سالم باشه بعد هم توپولی باشه ای جانممممممممممممممممم انشاالله همه نی نی ها و پرنسسس ما هم همینطور

احتمالا تا نیمه تیرماه میام اداره بقیش رو دیگه نه تو خونه استراحت میکنم آخه کم کم داره سخت میشه برام بویژه گرما بشدت منو اذیت میکنه

دیروز با مامان رفته بودیم هایپر ست شیشه شیر و خورده ریزای نی نی رو بگیریم یه لباس جینگول مستون که سفیده حریر و مروارید دوزی شده دو بندی یعنی دلت میره ها ببینیش گرفتیم بعد که آوردیم پای صندوق صندوقداره میگه واییییییییییییی چه عروسی بشه این خانوم کوچولو بسلامتی باشه انشاالله یعنی این لباس رو میخوای قورتش بدی از بس نازه

خلاصه که این شبا میشینیم با آقای عزیز به حرکات نی نی نگاه میکنیم اما یه چیزه شگفت آوره اینکه هر وقت آقای عزیز دستشو میزاره رو شکمم پرنسس ما که تا اون لحظه در حال بالا پایین شدن بود چنان آروم میشه که اصلا انگار نه انگار من احساس میکنم گرمای دست آقای عزیز رو کاملا میشناسه و باهاش خو گرفته  اییییی جانم عسلمممممممممممممممممممممممممم

هر روز میرم در کمدش رو باز میکنم و یه دل سیر وسایلاشو نگاه میکنم. خدایا به همه اونهایی که آرزو ی این لحظات رو دارن بچشون این لذتها رو الهی آمین.

 این پنج روز تعطیلی حسابی چسبید ما که فقط یکی دوبار رفتیم خرید همین چون آقای عزیز کار داشت همش خونه بودیم امسال روز پدر دیدن دایی بزرگ هم رفتیم آخه دیگه جای آقاجون رو داره برامون ولی چیزی که خیلی برام جالب بود این بود که مامان د دست برادرش رو بوسید داییم هم پیشونی مامان رو بوسید یعنی انگار واقعا پدر و دختر بودن بغضم گرفته بود شدید خیلی اوقات کمبود آقاجون احساس میشه خیلی اوقات خدای مهربان همه درگذشتگان رو قرین رحمتت کن

الهی آمین


خدایا بخاطر تمامی خوبیهات و مهربانیهات و آرامشی که بهمون میدی و دادی شکرت تو بزرگترینی و ما هیچ کسی رو غیر از وجود یکیتایت نداریم الهی دست ما را رها مکن  که تنها حامی ما هستی

خدایم بخاطر همه خوبیهایت شکر بخاطر تمام نعماتی که میدی  و ما نمیبینیم و گاه بخاطر جهالتمون ناشکریش هم میکنیم شکرت 

الهی شکر