زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

 

گیس گلابتون نازنینم کتابی به من معرفی کرده بود به نام خوردن ، نیایش ، مهرورزی . مدتهاست که مشغول خواندن این کتابم . از آن دست کتابها نیست که مثل رمان آنا کارنینا بنشینی یک نفس در طول 2 روز بخوانی‌اش و تکلیفت با قهرمان داستان روشن شود . باید نوشید این کتاب را . جرعه جرعه و با آرامش . مزه‌مزه‌اش کنی و طعمش را مثل شکلات حس کنی ...

در قسمتی از این کتاب ، نویسنده داستان به شدت مستاصل و خسته است . یک دعوای حقوقی طاقت فرسا با همسر سابقش دارد که تمام انرژی و توانش را تحلیل برده است . در سفری که به مناسبت معرفی یکی از کتاب‌هایش به ایالت دیگری دارد با دوست شاد و بی خیالش همسفر می شود .

بعد از اینکه یک دل سیر برای همسفرش غرغر می کند و از زمین و زمان می نالد و از همان حرفهای خودمان که خدا هم من را فراموش کرده و دائم بد می آورم و ..... دوستش پیشنهاد می دهد دادخواستی برای خدا بنویسد . مشکلش را توضیح دهد و مستنداتش را برای خدا رو کند . دلائلی را که به مناسبت آنها فکر می کند حق با اوست را کامل بنویسد و در آخر درخواست خود از خدا را به طور واضح بیان کند .

او نامه را می نویسد و دوستش به عنوان اولین شاهد پای این ورقه را امضا می کند . البته همانطور که دارد رانندگی می کند و سیگاری هم گوشه لبش است با خنده می گوید که آن را در خیالش امضا کرده است  و بعد از او می خواهد در خیالش نام تمام کسانی را که فکر می کند پای این ورقه را امضا می کنند ببرد و از آنها بخواهد که از درخواستش نزد پروردگار حمایت کنند . معتقد است با این کار تمام انرژی مثبت آنان را جهت برآورده شدن آرزویش جمع می کند .

نویسنده داستان شروع می کند به ردیف کردن اسمها : پدر و مادرم ، خواهرم ، همسایه ام ، عمه ام ، دختر دائی ام و همسرش ، معلم دوران دبیرستانم .......

صدها امضا برای دادخواستش ردیف می کند و حتی از روح درگذشتگانش هم کمک می گیرد .

پس از ساعتی که از تقدیم خیالی دادخواستش با صدها امضا به پروردگار می گذرد ، تلفنش زنگ می زند . وکیلش است که با هیجان خبر می دهد همسر سابقش برگه رضایت را امضا کرده است ......

____________________________________________________________________


تمام اینها را نوشتم تا بگویم به خاطر سلامتی مادر فندق درخواستی برای خدا نوشته ام به این شرح :

پروردگار عزیز ، لطفا خودی نشان بده . دوست ما دوران بسیار سخت و بدی را پشت سر گذاشته است و به تازگی به آرامش رسیده است . و حالا مادرش بیمار شده و تمام شادی و آرامشش بابت فرزندی که تو عطایش کرده ای به باد رفته است .
این را درک می کنیم که بیماری ها و سختی ها مشیت و تقدیر تو هستند و حکمتت . و نیز می دانیم که از درک حکمت تو عاجز و ناتوانیم و به عبارت بهتر نباید در کار تو دخالت کنیم .  اما خدای عزیزم ،
خواهش می کنیم که این بار را کوتاه بیایی . او مادر سه دختر جوان است و هنوز وظیفه اش را در قبالشان انجام نداده است . نوه اولش در راه است و خودش هم از بندگان خوب توست . عاجزانه درخواست می کنیم او را شفا ببخشی و آرامش را به این خانواده بازگردانی .
من ، نازنین ، یکی از بندگان تو که سالهاست در تنور پرلهیب تقدیرت در حال سوختنم به عنوان اولین درخواست کننده پای این برگه را امضا می کنم . با ذکر 14 صلوات به نیت سلامتی مادر ریحانه .

منتظر امضاهای شما هستم . اگر هم دوست داشتید لینک این درخواست را در وبتان قرار دهید تا به این ترتیب انرژی‌های مثبت بیشتری را جذب کنیم .

نقل از وبلاگ نازنین عزیزم

http://undermyskin.persianblog.ir/ 
نقل من از وبلاگ بانو ومیرزا

یه روز بد

 

یه روز خیلی خیلی بد داشتم امروز مثلا رفتم که از حقم دفاع کنم کلا رئیسمون منو شست گذاشت کنار تا حدی که آخرش اشکم دراومد  تازه ابله به من میگه رعایت شرایطت رو کردم حالا سر چی هم نمیدونم ها چون میگه یه حرفی زدی پشت سر من( یعنی رئیسمون) به گوش من رسیده بابت اون دلخور بود یعنیییییییییی میخواستم بزنم فکشو داغون کنم در عوض فقط اشکم دراومد متاسفم برای خودم که تو اینچنین شرایط اینقدر سریع واکنش احساسی دادم اونقده بدم میاد از زنایی که ضعیف باشن اما امروز احساس ضعف کردم از خودم متاسفم سمیه برات 

یک نقل

 نقل شده از وبلاگ بانو و میرزا http://www.banoooomir.blogfa.com

شاید در اطلاع باشید چندی پیش آسایشگاه معلولان آل یاسین در استان بوشهر دچار آتش سوزی شد این مرکز محل نگهداری نزدیک به ۵۰ معلول ذهنی‌ که  همه دختران بالای ۱۴ سال هستند می‌باشد
 
دوستان امروز توانستم مستقیم با مسئول این آسایشگاه تماس بگیرم و مطلع شدم که  در حال حاضر مرکز در حال تعمیر هست و کسی نیست که جواب تلفن شما عزیزان را بده برای همین تلفن مستقیم مسئول این مرکز را گرفتم که شما میتوانید با ایشان مستقیم تماس بگیرد
خانم نصر الله به من گفت اینجا برای کمک به ما هیچ اقدامی نمیشه و ما فقط چشم به کمک مردم دوختیم و از شما دوستان خواهش کردند که به مرکز بیایید و از نزدیک با این مرکز آشنا بشید و مشکلات را از نزدیک ببینید من از ایشان شماره حساب این مرکز رو هم گرفتم که برای شما عزیزان این پایین گذاشتم اگر امکان کمک دارید به این شماره حساب کمک کنید
توجه داشته باش
 
با صحبتی‌ که داشتم  نیازهای این مرکز از این قبیل هست
  1. تشک
  2. پتو
  3. تخت
  4. تلویزیون
  5. کولر( این مرکز کلا ۱ کولر داشته که اونم سوخته )ء
  6. بخاری
  7. لوازم بهداشتی برای دختران( نوار بهداشتی)ء
  8. لباس دخترانه (برای دختران بالای14 سال)ء
  9. ضبط صوت
کوچیک‌ترین کمک شما ارسال این خبر است از شما عاجزانه التماس می‌کنم حداقل این خبر را به اشتراک بگذارید شاید فردی در لیست دوستان خود بود یا شاید فردی در گروه شما بود که بتونه کمکی‌ به این عزیزان بکنه باور کنید همین یک کلیک ساده اشتراک شاید بتونه زندگی‌ یک بچه رو تامین کنه
 
 
 
من یک نفری کاری نمیتونم بکنم ولی‌ با کمک شما می‌تونیم این عزیزان را نجات بدیم
قبلان از همدلی و همکاری شما صمیمانه سپاسگذارم و دستهای همه شمارو از راه دور میبوسم
 
آدرس مرکز آسایشگاه معلولان آل یاسین
بوشهر - پشت مرکز انتقال سازمان خون - انتهای خیابان ٔپل پر درویش
 
آسایشگاه معلولان آل یاسین
 
 
۰۷۷۱-۲۵۲۱۸۸۸ :شماره تماس
ء (خانم نصر الّهی) یا ( خانم کشت و کار)
 
شماره تماس مستقیم با خانم نصر اللهی:  
۹۳۷-۲۶۰۶۵۷۲
 
شماره حساب مرکز توانبخشی آل یاسین
۱۹۴۱۶۳۰
بانک رفاه
حساب جاری
شعبه سلمان فارسی بوشهر
مرکز توانبخشی آل یاسین

نقل از وبلاگ بهاره رهنما ماه شب هفت