زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

من و این روزها

 

مرسی بابت تبریکای دوستای خوبم 

راستش حالم زیاد مساعد نیست بالاخص عصر ها که میشه حالت تهوع و بی حالی و کسلی و بی رمقی وحشتناکی میاد سراغم یک هفته رو دکتر بهم استراحت داده بود که خونه مامان بودم رسما فقط میخوردم و میخوابیدم همین شده بود کارم مامان عزیزم حتی نمیزاشت آب بریزم برای خودم همه رو خودش انجام میداد با حال و روزی که خودش داره واقعا عذاب وجدان داشتم شدید از پنجشنبه صبح اومدم خونه خودمون با آقای عزیز اما از دیروز صبح همش حالم بده اصلا رمق ندارم امروز م که اومدم اداره از سر صبححالت تهوع ولم نمیکنه حالا این ۹ روزی که خونه بودم صبحها حالم خوب بودها اما امروز از صبح مشکل دارم همش آبنبات دهنمه که یه خورده حال بدم رو بهتر میکنه الان تو هفته فکر کنم ۷ هستم انشاالله هفته دیگه نوبت سونو دارم 

این نی نی سالم بدنیا بیاد و نی نی همه اونهایی که الان باردارن و همینطور اینکه همه کسایی که دوست دارن که بچه داشته باشن به زودی خدای مهربان دامنشون رو سبز کنه و از اون فرشته های سالم و صالحش قسمتشون کنه  

از پنجشنبه هم که خونه خودمون هستیم آقای عزیز کارا رو انجام میده حسابی انداختمش به زحمت البته همه رو این مامان من اونقده ذوق کرد که در کسری از ثانیه خاله و همکارم خبر شدن و بعد هم سریع بابا م و محمد و الی ماشاالله  

محمد که یه ذوقی میکنههههههههههههههههههههههههههههههههههههه 

دلم میخواست چشمام و میبستم و باز میکردم نی نی تو بغلم بود 

برای همه آرزوی سلامتی میکنم و همه اون نی نی تو دلیها هم 

برای ما هم دعا کنید

مهمان

به امید خدای مهربان مهمون عزیزی برامون اومده دعا کنیدموندگار باشه 

الهی آمین 

خدابیم به تو میسپارمش و از تو میخواهمش

عملیات انتحاری

  یه مدتی تو شیش و بش این بودم که موهامو رنگشو عوض کنم اونم  فقط به این خاطر من موهامو رنگ میکردم که سفیداش تو بعضی قسمتها زیاد شده بود معمولا یه درجه از موهای خودم روشن تر میکردم موهای خودم خرماییه یه درجه روشنترش قشنگ میشد  اما آقای عزیز  یه مدتی بود میگفت موهاتو رنگ کن منم هی این دست و اون دست میکردم اما شب عید غدیر در یک عملیات انتحاری رفتم پیش آرایشگرم دادم موهامو تمام دکلره کرد یه رنگ دودی خاکستری زد روش برام که فوق العاده شیک و قشنگ و براق د یعنی خودم که خیلی خیلی باهاش حال کردم آرایشگرم و چند تا از مشتریهاشم که اونجا بودن خیلی خوششون اومد از رنگ موهام مثل موهای عروسکا شده یه رنگ موی عروسکی و فوق العاده براق و شیک در اومده شبش رفتم  با آقای عزیز چشم پزشک بعدش رفتیم صادقیه خرید کنیم که چیز قشنگی نداشت خیابونا هم که در حد وحشتناک شلوغ و ترافیک بالا  میخواستیم بریم ولیعصر بی خیال شدیم رفتیم شام خوردیم و بعدش خونه حالا آقای عزیز موهامو ندید بود زودی رفتم اتاق خواب دروبستم یه آرایش توپ کردم اومدم بیرون قیافه آقا ی عزیز چند لحظه دیدنی بود جدی جدی خیلی عوض شده بودم کلی خوشش اومد بعد هم که مامان اینا اومدن دیدن اقای عزیز که سید هست از همون جلوی در اونا هم کلی سورپرایز شذن و خوششون اومد


فرداش هم رفتیم قم دیدن پدر آقای عزیز  و شبش ساعت 2 شب رسیدیم خونمون  در کل از این تغییر خوشمان آمد و شاید یه مدتی همین رنگی کنم موهامو پیوسته

چهارشنبه با آقای عزیز  رفتیم خرید من یه بوت خریدم و بعد برای آقای عزیز کیف لپ تاپ جدید خریدیم بعد هم رفتیم یه رستوران سنتی یه دیزی زدیم به بدن  به پیشنهاد من که در حد انفجار منو رسوند یعنی 45 دقیقه تقریبا ما پیاده رو ی کردیم اما من واقعا احساس میکردم که معدم داره منفجر میشه نمیدونم چرا اینجوری شده بودن داشتم خفه میشدم  

پنجشنبه و جمعه هم خونه بودیم و با آقای عزیز یه فیلم دیدیم معمولا ما آخر هفته ها رو یکی یا دوتا فیلم میبینیم با هم منم که ساعت 9:30 شب به بعد فقط پای سریالهای ترکیه ایم هستم