زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

زنی از جنس حریر

روزگاری دور دختری بود شاد و سرحال از انرژی حالا همون دختر مینوسد از روزگارش و روزانه هاش با دید زنی آروم و شیرین ولی....

عمو زنجیر باف



دخترک نازنین من این روزها اونقدر شیرین شده که دلم براش غنج میره  والبته هزار ماشاالله بسیار شیطون یعنی رسما مامان بنده خدا تا من از سر کار برسم خونه دیگه هیچ انرژی نداره یکی از علاقمندیهای پریا خانوم ما رفتن روی مبلاست و جدیدا هم از تخت ما میاد بالا یعنی روتختی رو میگیره میکشه و خودشو میکشه بالا از مبل تخت شو مامان میگیره میاد بالا یعنی عین پسر بچه ها رفتار میکنه یکی از کارایی که باباداودش یادش داده اینه که هر کشوی دراور و مثل پله میاره بیرون پریا خانوم ازش میگیره میره بالا تازه کلی با ذوق بمن نگاه میکنه که یعنی ببینی چی کار کردم و از همه بیشتر ذوق میکنه که میره بالا دستش میرسه به وسایل روی دراور که مثلا از دست خودش گذاشتیمشون بالای دراور.  

چند روز پیش داشتم باهاش عمو زنجیر باف بازی میکردم از اون روز به بعد میاد دست منو میگیره میگه ابو ابو یعنی عمو زنجیر باف البته( مامان سمیه ترجمه میکند) میره سمت آقای عزیز میگه بابا اونقدر هم شیرین و خوردنی میگه که اصلا نمیشه در مقابلش مقاومت کرد دستشو دراز میکنه با کلش اشاره میکنه یعنی بیا دستت و بده دست باباشم میگیره و شروع میکنیم به بازی فکر کنم یه ده دوری بازی میکنیم دیروز که صبح بیدار شده بود تا جاشو عوض کردم و آوردمش تو پیش مامان اینا بدو بدورفته دست باباب داودش رو که خواب بود گرفته میگه ابو ابو یعنی دیگه بابام کم آورده بود همه رو هم بیدار کرد با صدای بلند صدا میکرد دایی دایییییییییییییی چند بار تا داییش رو کاملا بلند کنه و بعد بابایی بابایی باباجی تا بابا داودش رو هم بیدار کنه و خیالش راحت بشه که همه بیدارن. کلا شبا وقتی خوابه اگه تو خواب جابجا بشه نباید اطرافش کسی باشه والا گریش در میاد خوشش نمیاد کسی نزدیکش باشه و دستاشو پهن میکنه دو طرف که به کسی بر خورد نکنه دخترک شیرین زبون من عاشقتم کوچولوی مامان

جدیدا تو روز که زنگ میزنم با من حرف نمیزنه مامان میگه وقتی گوشیو میگیره اخم میکنه و گوشیو میندازه مامان میگه رو دلتنگیه اما من دلم میگره گاهی واقعا بیتاب یه لحظه صداشو شنیدن میشم کلا گوشیم ترکوند و الان مامان سمیه دارای یه گوشی سونی گلکسی ال سفید می باشد که البته بابایی جونش هم مشکی همونو واسه خودش خرید گوشیه خوش دستیه و باهاش دارم حال میکنم

شدیدا علاقمنده به آگهی مولفیکسه که ریور و جم میزارن یعنی تا اون پخش میشه هر جا باشه بدو بدو میاد وایمیاسته تا تموم بشه بچم کلی ذوق میکنه الهی دورش بگردم . جدید متوجه لباساش شده یعنی وقتی لباس نو تنش میکنم کاملا میفهمه با ذوق نگاه میکنه میره هم همه نشون میده همه باید براش دست بزنن مبارکه بگن خانوم ناز کنه تا بالاخره راضی بشه. از حموم کردن هم که همچنمان از قسمت سر شستنش گریه شروع میشه تا پایان کار یعنی من میزارم آخرین قسمت سرشو میشورم اما یه پروسه گریه و زاری داریم تا لباس پشوندن

خلاصه که قشنگترین روزهای زندگیمونو داریم میگذرونیم و اونقدر این روزها و لحظه ها زود میگذره که باورم نمیشه این دختر نازنین منه که الان روبرومه با ایما و اشاره و گاهی بعضی از کلمات منظوره خودشو میفهمونه کاملا متوجه همه چی میشه هر چی رو بخوایم میاره اونروزی آقای عزیز بهش میگه پریا کنترل تلویزیون کو بابا؟ رفته کنترل تلویزیون رو آورده کاملا متوجه همه چی میشه و مفاهیم رو میفهمه عاشق شعر تولدت مبارک شده و خودش میخونه البته تولد رو ببلو میگه جدیدا میتونه حرف ل رو تلفظ کنه و من کلی ذوق میکنم نازنین دختر من.

بار الهم دامن همه زنهای منتظر رو با فرشته های سمونی سبز کن الهی آمین

الهی شکرت